سید آرشا نورانی

اولین ملاقات از پشت مانیتور

سلام عزیزم پریروز ساعت ١٧:٣٠ با خاله الی قرار داشتیم بریم مطب دکتر که خدا رو شکر با توجه به زوج و فرد کردن ماشین ها تردد بسیار راحت شده بود و سر وقت رسیدیم و با هم رفتیم داخل . چون باید سونو انجام می دادیم من ٤ لیوان آب خوردم . خاله الی زودتر رفت و بعدش ما رفتیم دیگه داشتم می ترکیدم . نوبت ما شد و رفتیم داخل بعد از سوال های عمومی دکتر گفت برای سونو آماده شو ، نی نیه گلم چشمت روز بد نبینه من انقدر آب خورده بودم که توی آب غوطه ور بودی و معلومت نبود دکتر گفت برو یه کمیش و خالی کن رفتم و برگشتم گفت نه بازم زیاده و برو خالی کن چی بگم آخرش کار ما رسید به سونوی داخلی ولی خدارو شکر هم واضح تر بود هم بهتر (‌امیدوارم برای شما ضرری نداشته...
28 دی 1391

4شنبه 91/10/06

امروز بعد از یک هفته بالاخره متوجه شدم باردارم و دارم به جمع مادران روی زمین می پیوندم ، خدایا کاری کن که سربلند بیرون بیام . صبح ساعت 6 سیاوش بزرگترین سوپرایز عمرش رو شنید ، آخه اون پدر شده بود . منم گوشی رو برداشتم و به خاله گلی ها و عمه جونی ها گفتم ...
20 دی 1391

خاطرات قبل از جواب آزمایش

- اون روزی که احساس کردم درونم وجود داری داشتش برف می بارید ، منم خدا رو شکر کردم که قدم نی نی ما اینقدر خوبه که یکی از بهترین نعمت های خدا در حال باریدنه  و امیدوارم با این فرشته آسمونی زندگیمون هر روز پر بارتر و با برکت تر از همیشه باشه . آمین  - عزیزم نمی دونی ددی ت چند شب قبل چقدر بی قراری می کرد و دلش واسه مامان جون تنگ شده بود . کلی باهاش صحبت کردم و باهاش گریه کردم تا آروم شد و گفت تنها چیزی که می تونه روحیه منو عوض کنه بچه هستش . دعا می کنم تا زودتر بیایی  - عزیز دلم یه چیزی بگم بخندیم  هم سر خاله مصونه هم خاله افروز رو گول مالیدیم . حالا که بفهمن شوکه می شن . کاش می تونستم بهشون نگم و آدرس وبت رو بدم و بگم ...
20 دی 1391

بالاخره روز موعود رسید

امروز 91/10/06 تست بارداری انجام دادم و جواب مثبت بود ، توی یه برگه واسه همسر عزیزم نوشتم : ددی عزیزم ؛  همین چند روز پیش بود که خدای بزرگ و مهربون من رو از بین فرشته های آسمونی انتخاب کرد و به زندگی دو نفره شما فرستاد تا با وجود من این زندگی گرمتر و صمیمی تر بشه                                                                                            بوس  ...
20 دی 1391

از دست دادن یکی از بهترین مادربزرگ های روی زمین

سلام  چون نوشته بودم تا وقتی نی نی مون بوجود نیاد نمی آم ، منم نیومدم برای کوچولوم بنویسم که در تاریخ 91/09/11 یکی از مهربونترین مادربزرگ های دنیا رو از دست داد و مامان جونش ما رو و بخصوص ددی مهربونت رو تنها گذاشت و رفت پیش خدای مهربون . امیدوارم که همیشه روحش شاد باشه . ...
20 دی 1391

به امید خدا

همین امشب تصمیم گرفتم برای نی نیه گلمون یه پیج درست کنم ، چون می خوام همه ی خاطرات کودکیش رو واسش یادداشت کنم . اما نی نیه ما هنوز شکل هم نگرفته . پس می رم تا روزی که با نی نیمون برگردم . به امید دیدار هر چه زودتر شما .  
20 دی 1391

یه اتفاق جالب ( خاله الی )

سلام عزیزترینم  چند روزیه چیزی برات ننوشتم ، برات بگم که پریروز خاله الی ( دوست دوران راهنمایی من ) زنگ زد و گفت که اونم داره نی نی دار می شه ، یه نکته جالب اینکه شما دو تا مثل دوقلو هستین از دو تا مامی و ددی متفاوت چون هردوتون توی یک روز به دنیا می آین . من برام خیلی جالب و قشنگه و نی نی خاله الی رو به اندازه تو دوست دارم . ایشالا هردوتون سالم و سرحال تا چند ماه دیگه به دنیا می آین و ما رو خوشحال می کنین . دوستون دارم هوارتا 91/10/09
20 دی 1391

نمایندگی مکسی کوزی

دیشب با ددی فتیم نمایندگی مکسی کوزی و واست کلی چیزای خوشگل انتخاب کردیم ، آخه نه که شما بهترینی باید بهترین ها رو واست تهیه کنیم عزیزترینم . 91/10/10
20 دی 1391

اولین اسباب بازی

دیشب با ددی رفتیم سالیان خرید کردیم و بعدش رفتیم خونه عمه جون لیلا (‌که کلی زحمت کشیده بود چون ددی مریضه حسابی ‌) و کادوی تولدش رو بعد از چند روز تاخیر بردیم ، موقع برگشت از یکی از بهترین اسباب بازی فروشی های کرج یه گرگ کنده و یه بالشت انگری برد واسه توی ماشینت خریدیم الهی من دورت بگردم امروز تولد مادر جون ناهیده ،‌امیدوارم که همیشه سایش بالای سرمون باشه  فعلاً  ...
20 دی 1391
1